دلساخته های آنی

در مسیر دنیا ؛دل ساخته ام،تاخته ام،زلف همی بافته ام،داشته ام در سر خود که خدا میبیند،وَ توکل به پا داشته ام
دلساخته های آنی

همه ی پست ها دلساخته های ادمین وبلاگ هستند
از جعل و کپی برداری یا پاک کردن لوگو راضی نیستم
دیگه خودتون و وجدانتون و خدا...

دلساخته های آنی

در مسیر دنیا ؛دل ساخته ام،تاخته ام،زلف همی بافته ام،داشته ام در سر خود که خدا میبیند،وَ توکل به پا داشته ام





۲ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

به هر فصلی غمی، 
هر صفحه‌ای انبوهِ اندوهی، 
دنیا! خسته‌ام، پایانِ خوبِ داستانت کو؟! 

پایان خوب هم نخواستیم 

فقط بیزحمت تمام کن این بازی کثیفت را...

+نیمه اول از آن من نیست و صاحب را نمیدانم کیست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۸ ، ۰۰:۲۰
دلساخته های آنی

چشم هایم کمی یاری نمیکردند ، به گمانم باید عینکم را تعویض مینمودم .

به مقصد چشم پزشکی اسنپ گرفتم آدرس چشم پزشکی را به خوبی بلد بودم به اتوموبیل ۱۰ دقیقه ای بیش نبود

درب اتوموبیل را باز کردم و نشستم

راننده مرد جوانی بود با چشمانی که حس خوبی به آدم نمیداد

راننده:چشم پزشکی میری؟چشات ضعیفه؟

من: بله 

راننده:میخوای عینک بگیری؟

من:بله

راننده: به دنبال دوا درمون نری ان شاءالله 

من: ممنون 

دلهره به جانم افتاده بود . راننده مدام خیابان های سر راست و پر رفت و آمد را میپیچید و به فرعی میرفت و برای خودش حرف میزد .من نقشه موبایلش را میدیدم که چگونه از آن منحرف میشود . مدام سخن های ترس آور میزد و چشمانش را از روی آیینه بر نمیداشت

راننده: صورتت پهنه عینک پهن بگیر به صورتت خوشگلتره . باریک نگیری بهت نمیاد..

ماشاءالله دختر خوبی هستی

من فقط میخواستم این مسیر پایان یابد. پاسخی نمیدادم ناگهان با صدای بلندی غیر ارادی‌گفتم:آقا چرا مسیرای اصلی رو ول میکنید فرعی مییرید از همین پل برید اونور پل هست چشم پزشکی . اما بازهم فرعی میرفت تا با چند بار تذکرم بعد از ۳۰  دقیقه به مقصد رسیدم

پول را در ماشین انداختم و دوان دوان از پله های چشم پزشکی بالا رفتم . حالی نداشتم چشمانم سیاهی میرفت . به چشم پزشک رفتم و ویزیت را پرداخت کردم و چشمانم تغییر شماره نداده بود. اما از فریم عینک خسته بودم و آنرا تعویض نمودم . همچنان آن چشمان هیز پرده ذهنم را ترک نمیگفت . آن چشمان لحظه ای آیینه ماشین را ترک نمیکرد . حالم بد بود . عینک جدید هم درمانی نبود . به خوابگاه بازگشتم . موبایلم را باز کردم و دیدم شماره ای قدیمی . یک مزاحم ۴ ساله باز پیدایش شده.روی سیمکارتی جدید ، من برای مزاحمتی که هیچ نقشی در آن نداشته ام کم جور نکشیده ام 

خلاصه ی روز یک دختر پاک و مظلوم 

 کمی خوب باشید . تا حال ما خوب باشد . من هنوز آن چشم های ترسناک از ذهنم کنار نمیرود...

اگر میخواهید بهانه ی ظاهر خویش را بیاورید به خدمتتان عرض کنم که پوشش چادر کاملی داشتم بدون تاری مو و قلمی سرخاب سفیداب

این متن هم بسی متفاوت از مطالب وب بود .میدانم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۸ ، ۰۲:۲۱
دلساخته های آنی