دلساخته های آنی

در مسیر دنیا ؛دل ساخته ام،تاخته ام،زلف همی بافته ام،داشته ام در سر خود که خدا میبیند،وَ توکل به پا داشته ام
دلساخته های آنی

همه ی پست ها دلساخته های ادمین وبلاگ هستند
از جعل و کپی برداری یا پاک کردن لوگو راضی نیستم
دیگه خودتون و وجدانتون و خدا...

دلساخته های آنی

در مسیر دنیا ؛دل ساخته ام،تاخته ام،زلف همی بافته ام،داشته ام در سر خود که خدا میبیند،وَ توکل به پا داشته ام





متن قدیمی

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۱۹ ب.ظ

برای یکی دوستان به دنبال فایل های قدیمی در پیام های ذخیره شده ی تلگرام میگشتم که چشمم به متنی از ۲ سال پیش خورد و داستانش را برایتان میگویم؛ ۲۷ آبان سال ۱۳۹۷

روزی از منزل پدربزرگ به سمت خانه باز میگشتیم در اتوموبیل بودیم که همانند فیلم های سینمایی ترسناک آمریکایی طوفان و رعد و برق و بارن و شب و ... همه دست به دست هم دادند ، من save message تلگرام را باز کردم و اینچنین نوشتم :

و اینک آسمان اوج میگیرد و درختان را به رقص می آورد
امشب همه ی آسمان و زمین تصمیم به آشکار سازی بینهایتِ هنرشان را دارند
آسمان بر زمین می غرد و زمین بر آسمان میلرزد، زورآزمایی ای شگفت آور که هیچ کدام در برابر دیگری کم نمی آورد
و ما تماشاچیانِ جدالِ عشق و بعضی هامان هم خوف زده از آشتیِ جنگجویانه ی زمین و آسمان
و ناگهان آسمانِ شب در کسری از ثانیه روز را نمایان میشود
از کرانِ افلاک
از چنین قدرت نمایی اش
از این همه همهمه ی عشق بغضی عشقالود گلویم را میفشارد
خدای من
ای عشق بی پایان و بینهایت
شاید در دیدگاه بعضی هامان دیوانه بنظر آیم
اما ای معشوقه ی من
من دیوانه وار دوست دارمت
کافیست
کمی کمتر عشق بورز
و من
خیلی خوشحالم که خدا دارم
خیلی خوشحالم که تو اساس و بنیانی
بیشتر از این نمیگویم چرا که تو در کلمات نمیگنجی

+چقدر حس میکنم در این متن آرامش نهفته است... :)

+بالغ بر ۲ ، ۳ دفتری متن گمگشته داشتم 🙂 نمیدانم چرا هیچ برایم مهم نبوده و الآن ندارمشان ، اینهم اتفاقی بجا ماند و به چشمم خورد

#آنی #دلساخته_های_آنی

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۱
دلساخته های آنی

نظرات  (۵)

مدتهاست دارم فکر میکنم قلمتون شبیه کدوم نویسنده است. هنوز بین چندتا نویسنده دارم فکر میکنم :)

به نظرم میتونید صاحب سبک بشید :)

پاسخ:
این نظر لطف شماست
وگرنه واقعا قلم من خیلی بی پایه تر و چارچوب تر و بی اصل و نسب تر از این حرف هاست
شکست نفسی نیست
ممنونم بابت لطف و توجهتون

عزیزم

یه نوشته و یه حس خوب و یه تلنگر که خدا هست

پاسخ:
خیلی ممنون از لطف و توجهتون
حضورتون ارزشمنده

دوست خوبمی..

ننه هم که اینجاست😂

چقدر حال میده ننه رو من اذیت میکنم( جناب مشتاق الیه)

پاسخ:
عزیزدلی شما 
بله به ما افتخار دادن و هستن 😅

یادمه سال ۹۵ تو یه روستا مهمون یکی از دوستای خانوادگی بودیم

فهمیده بود ک یه دختر دارن!

و من شب وقتی هنه خواب بودن و داشت بارون شدیدی میبارید، داشتم قانعش میکردم ک بابا ول کن من اصن کاری ب اون دختر ندارم!..

و گذشت..

حالا باور این ک واقعا ۴ سال ازون روزا گذشته رو چ کنم..

پاسخ:
ممنونم بابت بیان این داستان کوتاه ، جالب بود برام
حالا چیشده پشیمونید؟😂
آره واقعا با وجود اینهمه اتفاق ۹۵ انگار همین پارسال بود

نه پشیمون چرا؟

حس میکنم اونقدی بزرگ شده م که قبول کنم کنم همون چیزی ک امروز واسه من تلخه، یه روزی اونقدی شیرین بوده ک همی الان اگ برگردم عقب تکرارش میکنم..

پاسخ:
بله ، بسیار زیبا و متین
من مزاح کردم البته :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">